ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ترنّم نامه

مادر

ترنم جونم سلام دختر عزیزم امروز می خواهم به بهانه روز مادر توی این پست از مامانم تشکر کنم به خاطر همه زحمتهایی که واسه من و تو کشیده.تو هم وقتی بزرگ شدی باید قدرش رو بدونی. مامان عزیزم دستت رو می بوسم و برایت عمر با عزت از خدا طلب می کنم بابت تمام زحماتی که هنگام تولد ترنم واسه من و دخترم کشیدی. دوستت داریم مامان پروین. این شعر هم تقدیم به مامانم   آسمان را گفتم مي تواني آيا ... بهر يک لحظه ي خيلي کوتاه روح مادر گردي صاحب رفعت ديگر گردي گفت ني ني هرگز من براي اين کار کهکشان کم دارم نوريان کم دارم مه و خورشيد به پهناي زمان کم دارم *** خاک را پرسيدم مي تواني آيا دل ...
10 ارديبهشت 1392

به امید خدا

سلام دختر نازم دختر گلم این روزها من و بابایی درگیر انجام یک کاری هستیم که امیدوارم درست بشه. تو هم که قلبت پاکه پیش خدا واسمون دعا کن تا کارهامون بی دردسر درست بشه و بیام خبرش رو واست بذارم. ایشاالله.... ضمنا عزیز جون و آقا جون (مامان و بابام )هم دنبال کاری هستند شبیه کار ما .خدا کنه کار اونها هم درست بشه.خدایا خودت کمکمون کن.
10 ارديبهشت 1392

دختر خوب مامان

سلام دخترم خدایا شکر از این نعمت.خدایا شکر برای حضور ترنم در زندگیم و خدا را شکر به خاطر سلامتی ترنمم. دختر من می خواسته با مامانش بره بیرون .لباس پوشیده و مرتب روی مبل منتظر مامانش نشسته . الهی که دورت بگردم دختر ناز و عزیزم.   ترنم مودب ، مرتب و آماده برای بیرون رفتن از خانه ...
9 ارديبهشت 1392

این دیگه چه مدلشه؟.......

سلام کوچولوی ناز نازی مامان الهی که من فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بشم دخترم که هر روز یک کار جدید ازت می بینم. دیروز بعد از اینکه حمامت کردم و لباس پوشوندم تنت ، خوابوندمت توی تختت. کمی کارهام رو انجام دادم و اومدم بهت سرکشی کنم ،دیدم که اینجوری کردی با لبهات........     حالا از دیروز همش لبهات رو اینجوری می کنی . مثل اینکه خیلی خوشت اومده. و اما یک کار دیگه..... جریان شیر مامان نخوردنت رو که واست گفته بودم دختر خانم ، دیروز داشتم با شیشه بهت شیر می دادم که دیدم چرخیدی و اصرار داشتی که همون شکلی شیر بخوری. چند بار درست خوابوندمت ولی تو با گریه برگشتی به همون حالت قبلیت و همون جوری شیر خوردی. توی بغلم...
9 ارديبهشت 1392

و اما صد روزگی

سلام عزیز دردانه مادر و اما ترنمم ١٠٠ روز گذشت. دختر عزیز مامانی قبل از تولدت وقتی حساب به دنیا اودنت رو می کردم و رسیدم به صد روز می گفتم : "اوه هنوز صد روز مونده." و به نظرم صد روز خیلی خیلی زمان طولانی بود . اون صد روز گذشت ،طولانی هم گذشت چون تو نبودی و اما حالا که تو هستی صد روز به سرعت برق و باد گذشت و تو عزیزکم صد روزه شدی. صد روزگیت مبارک عشق کوچولوی من. الهی که صد سال با عزت زندگی کنی مادر.  خیلی روزهای شیرینی رو با تو دارم دخترک نازم. هر چند الان چند روزی هست که بد اخلاق شدی و دائماً در حال نق زدن هستی.مخصوصا وقتی بابا هست چون می دونی دل به دلت می ده و لوست می کنه بیشتر بهانه می گیری . به هر حال با همین بهونه گیریها...
6 ارديبهشت 1392

گذر ناباور زمان

عزیز دل مامان سلام امروز صبح که با هم بیدار شدیم من شما رو بردم حمام و توی وان برای چند لحظه کوتاه بدون اینکه تو رو دست بگیرم گذاشتمت و روت آب ریختم. خدایا باورم نمیشه عزیز دردانه مامان کم کم داره بزرگ میشه و من واقعا امروز از حالتت توی حمام این رو احساس کردم.یعنی کم کم میشه بدون دست گرفتن هم تو رو بشورم. امید دل مامان چه زود می گذرد روزهای کودکیت. الهی که فدای تو و قد و بالات بشم مامان جونی. گل پونه مامان الان چند روزی هست که وقتی باهات حرف می زنیم با صدای بلند واسمون می خندی.البته واسه من کمتر و واسه بابای خیلی بیشتر. دردو بلات به سرم مامان که همچین واسه بابایی دلبری می کنی.وقتی بابا پایین لبهات رو می بوسه با صدای بلن...
2 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد